آقا دیر شد آمدنت
- شناسه خبر: 2762
- تاریخ و زمان ارسال: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۵
- بازدید : 54
- نویسنده: زینب شجیرات
جمعه ها یکی پس از دیگری گذشتن و تو باز نیامدی .

عالم می گذرد و روزها پس از دیگری می آیند با بهار زمین جان می گیرد، و با زمستان به خمود و افسردگی می رود.چرخش روزگار شب و روز، همه تکراری هستند، یکی پس از دیگری می آیند همه چیز همان طور که قبلا بوده است.
اما چه چیزی عوض شده؟
به جز نفس آدمی که هر بار در طغیان بیشتری به سر می برد از خالق خود دورتر می شود و در هوای نفسانی خود غرق می شود.آدم این مخلوقی که خدا وقتی آن را آفرید به خود احسن گفت،چرا در این وادی تباهی و ظلمات غرق شده چه چیزی اشرف مخلوقات هستی را به این مسیر تاریکی رسانده است.
غرق لذت مادی و دنیای فانی شده و از آخرت خود غافل شدند چه جنایتی هایی که نکرد طوری که زمین هم دلش از آدم پر شد.
اما تو ای ذخیره عالم در این سال های سال که رنج مردمان مظلوم را دیده ای بر دلت چه گذشت؟
راستی الان در این لحظه کدام گوشه دنیا هستی روز جمعه است آیا به زیارت جدت رفتی؟
ای امید ما، بدان خسته از روزگاری هستیم که حق مظلوم خورده شده در این روزگار عدالت نیست. درد مردمان غزه به استخوان رسید .کجایی که نگاهی کنی کجایی که غزه تنهاست و مسلمانان عرب همدست کفر و تزویر شده اند.
ای تمام آرزوی ما! بیا که دیگر صبر ما لبریز شده دل ها پر از غصه شد.
ای فرزند فاطمه جمعه ی دیگر آمد و باز از تو خبری نشد. بگو چند جمعه دیگر تا بیایی؟
تارهای سپید موهای ما زیاد شد پیر روزگار شدیم، به حسین فاطمه بیا، که دیگر طاقت نداریم.
بیا تا جهان رنگ خوشی ببیند بیا تا همای سعادت بر بالین عالمیان بنشیند بیا مولای ما بیا……….
ارسال دیدگاه
نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد